Section / Image: 13 Page: 61 Line: 4ومنِ بنده کى پروردهء نعمت. و دعاگوى دولتِ شاهم، و تا اين Line: 5غايتدر ظَلِ عواطف، و لواطفِ اوتصيل اسبابِ سعادتِ دينى و دنياوى کرده Line: 6ام، و در کنفِ رأفت، و جوارِ رحمت، باستنباطِ مُبهمات، و استخراجِ مُعصلات Line: 7پرداخته. و چون راى انورِ پاذشاه بنده را شرفِ تعليمِ فرزند ارزانى Line: 8فرموذ، هر حِدّ و جهد کى ممکن گشت تقديم نموذم، فامّا سرّى از مستودعاتِ Line: 9قصا، و مکنوناتِ قدر، دستِ ردـ بر پيسانىِ او نهاذ، و نقشِ کعبتين او باز Line: 10ماليذ، و هيچ آفريذه با قصاى آسمانى است در جولان، و گوى در ميدانِ مقاومت Line: 11نتوان برد. و اکنون سعودِ افلاك بطالعِ شاه زاذه ناصر ميشوند، و تا بذين غايت Line: 12مترصـدِ اين فرصت، و منتظرِ اين ساعت بوذه ام، و بتخريجِ زيج و تعليمِ تقويم Line: 13طلوعِ اين سعود، و ادراكِ اين مقصود را ترقّب و ترصـد نموذه، و اکنون Line: 14باقتصاى قصا و نظرِ سعودِ کوکبان، و اثرِ لطفِ افريذگار، در عهده ام Line: 15کى در مدّتِ شش ماه جملهء آنچ آدابِ ،لوك. و شرايطِ پاذشاهان بوَذ، از معالىِ Line: 16اخلاق، و محامدِ اوصاف، و دقايقِ علوم، و نفايسِ شِيَم، و اسرارِ علمِ Page: 62Line: 1تنجيم، و معرفتِ درَج و دقايقِ تويم و ظرفِ علمِ ب، و نُتَفِ خواّصِ ادويه، Line: 2و غير آن تعليم کنم. وا کَر تفاوت و تأخيرى، بلوازمِ آن داخل شوذ، Line: 3مستوجب سياست و عقوبتِ شاه شوم. جماعتِ وزرا و ندما ازين سخن تعجّب Line: 4نموذند، و گفت: اى حکيم، دوعىِ عظيم کردى، و عقلا چنين گفته اند، کى هر قَولى Line: 5کى بفعل نينجامذ، غماميبوذ جَهام، و حُسامى بوذ کَهام، و شجره اى بوذ بى تمره. Line: 6چون در مدّتِ دوازداه سال کمال ميافت، در شش ماه چگونه تمام شوذ؟ Line: 7يکى از جماعتِ وزرا گفت: چهار کارست کى تاتمام نشوذ، بر وَى مدح و ذم Line: 8لازم نيايذ، اوّل غذا تا منهصم نگردذ، ديگر زِن حامله تا حمل ننهذ، سديگر شجاع تا Line: 9از مصاف بيرون نيايد، چهارم برزگر تا از بذر و تخم ريع و نُزل بر نگيرذ. ديگرى Line: 10گفت: هيچ علميبى آلات و أدوات حصَّل نگردذ، و آن صفوتِ طبيعت، Line: 11و کمالِ کياست است و قوّتِ حفظ و رويّت. و با اين همه بى عنايتِ ربّانى، و تأييدِ Line: 12آسمانى در اکان نيايذ، و معتاد و معهودِ مردمان آنست، کى چون در اوّلِ نَشْو، Line: 13و ابتداى صبا، و حداثت سِن، و عُنفُوان شباب، کى ذهن و خاطر در غايتِ حِدّت Line: 14و صفا، و قريحت و فطنت در کمالِ نشو و نما باشذ، اگر از علوم چيزى حاصل نشوذ، Line: 15در انتهاى اعمار وِ کبَرِ مِن هم حاصل نيايد. ديگرى گفت: سندباز در علوم Line: 16و فصايل متبحرّست، و از وفور فنون متوفر، و حکما رياض الفاظ، و چونِ نطق، Page: 63Line: 1و گلشنِ معانى را، از خا و خاشاكِ خلاف، توقّى و تصوّن واجب بينند، جمالِ Line: 2صدقِ نطق را کى خواّصِ انسانست، قبايحِ خلاف، و فصايحِ تزوير صيانت Line: 3کنند، و اهالىِ ممالك را تحفّظ و تيقّظِ سندباذ معلوم و مقرّر است، و اعمال Line: 4باوقات منوط و معلّق، و نهالى کى در عهد اعتدالِ فروردين، بغرس ومنقيح Line: 5تزيين ننمائى، خاکش بمهر ماذران تربيت نکنذ، و آبش برصاعِ صبا اصطناع Line: 6شيرِ عنايت ندهذ، و در اُردبهشت، حلّهء بهشت نپوشند Line: 7شاه ازين مقدّماتِ موافق، و کلماتِ رايق، بقرار باز آمذ، و اصطرابِ او تسکين Line: 8يافت، و فرموذ کى الماصى لا پُذ کَر، بايذ کى از عهدهء اين وعده بيرون آئى، Line: 9و اقاويلِ انصاف، از اباطيلِ خلاف صيانت کنى، چه بزرگان گفته اند: خِلافُ Line: 10الوَعِد کَشَجَرَةِ الخِلافِ، لهُ رُوَاءُ خُصرةُ، و طَراوَةُ و نَصْرَةُ، وَمَا لهُ زَهَرُ Line: 11و لا ثَمَرُ:
Line: 15سندباذ خدمت کرد، و گفت: چون نظرِ عواطف، و اکرامِ لواطف، و انعامِ Page: 64Line: 1پاذشاهى متواتر بوَذ، و متوالى و منعاقب باشذ هيچ مقصود مفقود نمانذ، و هيچ Line: 2مأمول نامحصول نگردذ، و علما چنين گفته اند، کى در شهرى کى پنچ چيز Line: 3موجود نبوَذ موضِ قرارِ عاقل نباشذ. اوّل پاذشاهى عادل، و والىِ سايسِ Line: 4قادر، دوّم آبههاى روان، مزارعِ برومند، و شوءم عالمِ عاملِ، بى طمعِ باورَع، Line: 5چهارم طبيبِ حاذقِ مشفق، پنجك منعمِکريمِرحيم. المنَّة للّه کى هر پنچ سعادت Line: 6درين اقليم بفّرِ دولتِ پاذشاهِ عادل حاصل است و موجود. و مثالِ پاذشاه مانندِ Line: 7آتش است، هر که بذو نزديك تر، خطرِ سوختنِ او بيشتر، و هر که ازو دورتر، Line: 8باز مرافق و منافع او محروم تر
This text is part of the TITUS edition of Zahiri Samarqandi, Sindbad-Name.
Copyright TITUS Project,
Frankfurt a/M, 10.12.2008.
No parts of this document may be republished in any form
without prior permission by the copyright holder.