Section / Image: D.2 Page: 49 Line: 7٢ ـ داستان گرگ و روباه و اشتر
Line: 8سندباذ گفت: آورده اند کى در مامصىِ شهور و سنين، اشترى و گرگى Line: 9و روباهى در راهى مرافقت نموذند، و از روى مصاحبت مسافرى کردند، Line: 10و با ايشان از وجهِ زاد و توشه گردهء بيش نبوذ، و چون زمانى برفتند، و رنجِ Line: 11راه و عناى سفر در ايشان اثر کرد، و حرارتِ عطش قوّت گرفت، و ببوستِ Line: 12مَجَاعت استيلا آورد، بر لبِ آبى بنشستند، و ميانِ ايشان از براى گرده مخاصمت Line: 13و مجادلتى رفت. هر کس از ايشان بر استحقاقِ خويش بيانى و برهانى Line: 14مى نموذى، تا آخر الامر بر آن قرار گرفت کى هر کذام از ايشان Line: 15بژاذ بيشتر، بذين گرده خوردن أولى تر. گرگ گفت: پيش از انك خذاى Page: 50Line: 1تعالى اين جهان بياريذ، مرا هفت روز پيشتر ماذرم بزاذ. روباه گفت: Line: 2راست مى گوئى، من آن شب در آن موصع حاصر بذم، و شمارا چراغ فرامى داشتم، Line: 3و ماذرت را اعانتمى کردم. اشتر چون مقالاتِ گرگ و روباه بران گونه شنيذ Line: 4گردن راز کرد و گرده بر گرفت و بخورد، و گفت: هر که مرا بينذ، بحقيقت Line: 5دانذ، کى من دوش نزاذه ام از ماذر، و از شما بسيار کلانترم، و جهان Line: 6از شما زيادت ديذه ام، و بار بيشتر کشيذه ام
This text is part of the TITUS edition of Zahiri Samarqandi, Sindbad-Name.
Copyright TITUS Project,
Frankfurt a/M, 10.12.2008.
No parts of this document may be republished in any form
without prior permission by the copyright holder.